برگزيده ها

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دبستان» ثبت شده است

۱

دخترک آواز خوان

یانا یارا

دخترک آواز خوان

 دختری بود که با پدر و مادرش برای تفریح به جنگل رفته بودن پس از کلی بازی و تفریح دخترک پروانه خیلی خوشگلی را می بیند که دور سر او پرواز میکند.

دخترک دلش می خواست که این پروانه را بگیرد و با خودش به خانه ببرد .

به همین دلیل دخترک پروانه را به قصد گرفتتن دنبال کرد .

دخترک

۰

قصه کوتاه میمون بی ادب

یانا یارا

قصه میمون بی ادب

«یکی بود یکی نبود... در یک جنگل بزرگ، چند تا میمون وسط درختها زندگی می کردند. در بین آنها میمون کوچکی بود به نام قهوه ای که خیلی بی ادب بود. همیشه روی شاخه ای می نشست و به یک نفر اشاره می کرد و با خنده می گفت: اینو ببین چه دم درازی داره، اون یکی رو چه پشمالو و زشته و بعد قاه قاه میخندید. هر چه مادرش او را نصیحت می کرد، فایده ای نداشت. تا اینکه یک روز در حال مسخره کردن بود که شاخه شکست و قهوه ای روی زمین افتاد. مادرش او را پیش دکتر یعنی میمون پیر برد. دکتر او را معاینه کرد و گفت دستت آسیب دیده و تو باید شیر نارگیل بخوری تا خوب شوی. چند دقیقه بعد قهوه ای، بقیه میمونها را دید که برایش شیر نارگیل آورده بودند. او خیلی خجالت کشید و شرمنده شد و فهمید که ظاهر و قیافه اصلا مهم نیست؛ بلکه این قلب مهربونه که اهمیت داره، برای همین از آن ها معذرت خواهی کرد و هیچوقت دیگران را مسخره نکرد.»

۰

باز باران با ترانه

یانا،یانا مویدعابدی،یارا،یارا مویدعابدی، یانایارا،عابدی،مویدعابدی،رشت،ادبستان،دختر،پسر،عابد،رشت،ایران،دبستان،سهیل،یاسمن،تمدن نهاد،تمدن،عابد،moayyedabedi

باز باران با ترانه

با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم ازلب جوی
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا

شاعر : گلچین گیلانی

۲

صبح بخیر دوشنبه 18 بهمن 1400

صبح ها لبخندی بچسبانید گوشه لبتان

دلیلش مهم نیست،

اصلا نیازی به دلیل ندارد،

لبخند است دیگر،

هفت خان رستم که نیست

یک لیوان چای تازه دم بنوشید

یک موسیقی خوب برای خودتان پخش کنید

و گذشته و آینده را بگذارید به حال خودشان

مهم همان صبح، همان لبخند،

همان چای، همان موسیقیست

سلام صبح بخیر

۰

نقاشی

یانا

برای نقاشی کردن باید رویایی در سر داشته باشی،

رویایی متفاوت و زیبا که ارزش خلق کردن را داشته باشد.

هر چه رویایت منحصر به فردتر باشد، نقاشی ات نیز به همانگونه خاص تر خواهد بود.

اگر از من بپرسی می گویم آدمها به این دلیل نقاشی میکنند

تا هر آنچه که در واقعیت نمی توانند تجربه کنند را در نقاشی هایشان تجربه نمایند.

خدا خود نقاشی کشیدن را تجربه کرد

و متوجه بی نظیر بودن آن شد.

برای همین از روح خود در وجود تمام انسان ها دمید

تا آنها هم به نوعی بتوانند نقاشی کشیدن را تجربه کنند

و اثر خود را در این دنیا خلق نمایند.

آیا متوجه نقاشی هایی که تاکنون در زندگی ات کشیده ای شده ای؟

نقاشی مانند زن است؛ پر از احساس.

وقتی درگیر آن می شوی، تازه معنای واقعی زندگی را خواهی یافت.

نقاشی یانا مویدعابدی  
۱

کارنامه ترم اول کلاس سوم دبستان یانا

یانا

یانا و خانم معلم عزیزم

معلم عزیزم! فرشته مهربانم خانم صالحی عزیزم!

آن زمان که پای درست می‏‌نشستم و تو الفبای عشق را به من می‌‏آموختی،
دلم از گوهر کلمات خالی بود؛
ممنونم که مرا سرشار از واژه‏‌های روشن ‏کردی.
سال‏‌هاست که از آن لحظه‏ های شیرین می‏‌گذرد،
ولی هنوز یاد و نامت در دلم زنده است.
از تو ممنونم که برایم از دانایی گفتی و محبت را به من آموختی.
من در سایه‌سار وجودت پیش می‌‏رفتم
و قدم از قدم برمی‏‌داشتم، تو بودی که دست مرا می‌گرفتی تا در پرتگاه و لغزش‌گاه‌‏های زندگی نیفتم.
من امروز به احترام نامت قیام می‏کنم و در زلال کلماتت رها می‏شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می‏‌کنم.
می‏‌خواهم به آسمان بال بگشایم و نامت را بر صحیفه آبی‌‏اش حک کنم.
با تمام وجودم از تو ممنونم ای معلم

 

عکس ، نوشته ، خاطرات ، خواهرانه ، برادرانه هایی از زندگی روزمره یانا مویدعابدی و یارا مویدعابدی

پيوندها

تصاوير برگزيده