برگزيده ها

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یانایارا» ثبت شده است

۱

دخترک آواز خوان

یانا یارا

دخترک آواز خوان

 دختری بود که با پدر و مادرش برای تفریح به جنگل رفته بودن پس از کلی بازی و تفریح دخترک پروانه خیلی خوشگلی را می بیند که دور سر او پرواز میکند.

دخترک دلش می خواست که این پروانه را بگیرد و با خودش به خانه ببرد .

به همین دلیل دخترک پروانه را به قصد گرفتتن دنبال کرد .

دخترک

۰

قصه کوتاه میمون بی ادب

یانا یارا

قصه میمون بی ادب

«یکی بود یکی نبود... در یک جنگل بزرگ، چند تا میمون وسط درختها زندگی می کردند. در بین آنها میمون کوچکی بود به نام قهوه ای که خیلی بی ادب بود. همیشه روی شاخه ای می نشست و به یک نفر اشاره می کرد و با خنده می گفت: اینو ببین چه دم درازی داره، اون یکی رو چه پشمالو و زشته و بعد قاه قاه میخندید. هر چه مادرش او را نصیحت می کرد، فایده ای نداشت. تا اینکه یک روز در حال مسخره کردن بود که شاخه شکست و قهوه ای روی زمین افتاد. مادرش او را پیش دکتر یعنی میمون پیر برد. دکتر او را معاینه کرد و گفت دستت آسیب دیده و تو باید شیر نارگیل بخوری تا خوب شوی. چند دقیقه بعد قهوه ای، بقیه میمونها را دید که برایش شیر نارگیل آورده بودند. او خیلی خجالت کشید و شرمنده شد و فهمید که ظاهر و قیافه اصلا مهم نیست؛ بلکه این قلب مهربونه که اهمیت داره، برای همین از آن ها معذرت خواهی کرد و هیچوقت دیگران را مسخره نکرد.»

۲

روز پدر

یانا یارا

به افتخار بهترین بابای دنیا

وقتی بچه بودم منو میزاشتی رو دلت

و

ازم میپرسیدی قلب بابا کیه؟

منم با صدای کودکانه میگفتم: مـــن

بازم میپرسیدی جیگر بابا کیه؟

میگفتم: مـــــن

و

باز میپرسیدی چشم بابا کیه؟

دوستت دارم بابا جونم

روزپدر1400

 یانا،یانامویدعابدی،یانا مویدعابدی؛یانا عابدی،یارا،یارامویدعابدی،یارا مویدعابدی،یارا عابد،سهیل،یاسمن،سهیل عابدی،یاسمن تمدن، سهیل مویدعابدی،محمد،محمدمویدعابدی،محمد مویدعابدییانا،یانامویدعابدی،یانا مویدعابدی؛یانا عابدی،یارا،یارامویدعابدی،یارا مویدعابدی،یارا عابد،سهیل،یاسمن،سهیل عابدی،یاسمن تمدن، سهیل مویدعابدی،محمد،محمدمویدعابدی،محمد مویدعابدییانا،یانامویدعابدی،یانا مویدعابدی؛یانا عابدی،یارا،یارامویدعابدی،یارا مویدعابدی،یارا عابد،سهیل،یاسمن،سهیل عابدی،یاسمن تمدن، سهیل مویدعابدی،محمد،محمدمویدعابدی،محمد مویدعابدییانا،یانامویدعابدی،یانا مویدعابدی؛یانا عابدی،یارا،یارامویدعابدی،یارا مویدعابدی،یارا عابد،سهیل،یاسمن،یانا،یانامویدعابدی،یانا مویدعابدی،یانا عابدی،یارا،یارامویدعابدی،یارا مویدعابدی،یارا عابد،سهیل،یاسمن،سهیل عابدی،یاسمن تمدن، سهیل مویدعابدی،محمد،محمدمویدعابدی،محمد مویدعابدی،مدرسه،کلاس سوم،سوم ابتدایی،سوم دبستان،دبستان،غیردولتی،غیرانتفاعی،ادبستان،رشت،گیلان،خیابان مطهری،گیلکی،پسر،دختر،خواهر،برادر،یانایارا،رشتی،گیلانی،بیمه،بیمه ایران،حقوق،کارمند،دادگاه،قضاوت،حقوقی،درآمد،کارگر،آپارتمان،پارکشهر،سبزه میدان،سیامک،سپیده،مویدعابدی،عابدی،عابد،تمدن،تمدن نهاد،خاطرات،دلنوشته،زندگینامه،عکس،روزمرگی،شادی،ورزش،موسیقی،فلوت،بلز،سنتور،معرفی کتاب,دچار,تاریخ,بلاگر,وبلاگ فیشنگار,وب دچار,iranian blogers,persian blogers

۰

باز باران با ترانه

یانا،یانا مویدعابدی،یارا،یارا مویدعابدی، یانایارا،عابدی،مویدعابدی،رشت،ادبستان،دختر،پسر،عابد،رشت،ایران،دبستان،سهیل،یاسمن،تمدن نهاد،تمدن،عابد،moayyedabedi

باز باران با ترانه

با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم ازلب جوی
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا

شاعر : گلچین گیلانی

عکس ، نوشته ، خاطرات ، خواهرانه ، برادرانه هایی از زندگی روزمره یانا مویدعابدی و یارا مویدعابدی

پيوندها

تصاوير برگزيده