خوانش خوان اول شاهنامه
خوان یکم : بیشه ی شیر ، نبرد رخش با شیر
رستم از پیش زال حرکت کرد . لگام از سر رخش برداشت تا در دشت بچرد و خود به خواب رفت. در آن دشت شیری آشیانه داشت چون بازآمد در آنجا کسی را دید خوابیده است و اسبی در اطرافش میچرد، شیر با خود گفت: اول باید اسب را از بین ببرم تا به سوار دست یابم. پس به سوی رخش تازید اما رخش با دو دست بر سرش کوبید و دندانهایش را به پشتش فرو برد و او را کشت.وقتی رستم بیدار شد و جسد شیر را دید به رخش گفت: چه کسی به تو گفت باشیر بجنگی؟! اگر تو کشته می شدی من با این ببر بیان و این مغفر چگونه می رفتم؟! … اگر مرا بیدار می کردی بهتر بود. این را گفت و خوابید پس وقتی خورشید سر زد رستم تن رخش را شست و زین به روی آن نهاد و به سوی خوان دوم رفت.
نظرات (۱)
عکس ، نوشته ، خاطرات ، خواهرانه ، برادرانه هایی از زندگی روزمره یانا مویدعابدی و یارا مویدعابدی